Thursday, May 20, 2010

بحثی که همیشه داشته ایم

من با ممد همیشه بحث های جالبی داشته ایم. سابقه آن در لینک ها و سال های قبل همین وبلاگ هم به چشم می خورد. اینبار هم بحثی در فیس بوک بین ما رخ داد که بد ندیدم به وبلاگ منتقل کنم، چون بعید می دان آنجا ذیل یک لینک گم افتاده توجهی را به خود مشغول داشته باشد.
ماجرا از یک لینکی شروع شد که من به اشتراک گرفتم به نام جسد پنج شهید در بخش کافران بهشت زهرا به خاک سپرده شد

ممد: کاش جایگزین بهتری برای واژه شهید پیدا میشد. این واژه بشدت بوی ولایت مطلقه فقیه میدهد. باید فرهنگ راباز سازی کرد
- این فقط آدم ها نیستند که شهید می شوند، واژه ها نیز سرنوشت مشابهی دارن-  ...
- واژه شهید ، شهید نشده. این واژه اساسا مذهبی و شیعی است و بار خودش را دارد
-اتفاقا شهید شده. شهید در اوایل انقلاب معنای دیگری برای اکثر ما ایرانیان داشت. وقتی می گفتیم شهید خسرو روزبه، یا بیژن جزنی، خسرو گلسرخی و یا زنده یاد فاطمی یا میدان شهدا، هیچ معنای اسلامی خاصی نداشت. جنگ "تحمیلی" و ادامه ی نابخرادانه ی آن به "شهید" شدن ده ها هزار تن از مردم ما انجامید و این واژه تا حد زیادی جمهوری اسلامی ای شد. بعد ها استفاده ی ابزاری از واژه ی شهید و خانواده ی شهید باعث شد این واژه اساسا شهید شود و امروز معنای دیگری پیدا کند. واژه ها هم سرنوشت آدم ها را دارند، مصرف می شوند، دستگیر می شوند، تواب می شوند، به معنا های دیگری وادار به اعتراف می شوند، ...و این تنها کار حکومت ها نیست. نام های تجاری هم همین کار را می کنند. فکرش رو بکن: برف و دریا آدم رو یاد پودر رخت شویی و چوپان آدم رو یاد کاسه ی ماست بندازه
- واژه شهید خیلی قبل از رزوبه و دیگران وجود داشت . و مهمترین منشاش هم در میان شیعیان به کشته شدن حسین و گروهش مربوط میشود. این ما بودیم که تحت تاثیر فرهنگ شیعی و مذهبی این واژه و مفهوم مرتبطش را از مذهب به عاریت گرفتیم تا در مکتب شهادت از آنان عقب نمانیم. من منظورم از بازسازی فرهنگ همین است. ما مجبور نیستم شهید و شهید پروری را بار دیگر به گونه ای رواج دهیم که نسل دیگری از جوانان در آرزوی عروج به قله رفیع شهادت باشند. سهراب سپهری می گفت واژه ها راباید در آب باران شست و طور دیگری نگریست. ولی برخی واژه ها با گلاب و عنبر هم خاصیت و محتوایشان عوض نمیشود
- خوب اینجوری می شه رفت عقب تر و گفت قبل از اسلام هم بود، خود ماجرای ام حسین نیز ریشه در سیاوش داره و اسطوره های قدیمی تر. تازه مگه خود ادیان این ها رو از کجا اوردن از آسمان؟ از روانشناسی و فرهنگ عامه اخذ و مال خود کرده اند.

من این نظرت رو که کنار دانشگاه زندان می گذارم، این سئوال برام پیش میاد که شما یک نگاه دیگری به امر مبارزه داری و مسئله ممکنه بحث واژه ها و تغییر معانی اون ها نباشه
بالاخره برای بهروزی به مبارزه نیاز داریم و مبارزه توی کشور ما و بسیاری جاهای دیگر این دنیایی که باهاش روبروئیم زندان و شکنجه و "اعدام" و ... داره. ما در برابرش چیکار بکنیم؟
اگر فرزاد کمانگر ها الگو نشوند که خوشبختانه شده اند، چه الگوی دیگری داریم؟ نوشته هایش را یکبار دیگر بخوان... پر از درک و استنباط دانشگاهی ست بعنوان زندان که تو سخت آن را رد کردی و پر از اسطوره ی سیاوش که می میرد تا باز زاییده شود....
کارکرد اسطوره ها و "مم" ها رو توی علوم پیچیدگی مدرن معاصر چیری در حد ژن ها توی یک سلول می شناسن. اونا به طرح واره هایی شکل می دن که تصمیم سازی های ذهن ما رو سازمان می دن
بحث واژه سازی ها و نوآوری ها در همه ی این زمینه ها نکته ی برجسته ای ست که من در کلامت می بینم، ولی بدون هیچ پیشنهاد مشخص جایگزین، نمی شود چیزی را بدور ریخت
- به نظر من ما نیازی به الگوی شهید چه مذهبی و چه غیر مذهبی نداریم. ما نیازی نداریم که فعالیت سیاسی در راستای یک هدف مشخص را قدسی و آسمانی کنیم و فعالینش را لشکر امام زمان یا لشکر پرولتاریا و یا چیز دیگری بدانیم. انسانها به گروههای منافع مختلف تقسیم می شوند و هر گروهی در جهت دستیابی به هدفهایش فعالیت و به قول تو مبارزه میکند. من این فعالیت را همانند فعالیت در یک پروژه می بینم که اعضاء تیم پروژه در جهت تحقق هدف پروژه انجام میدهند. زندان و اعدام و شکنجه هم در این فعالیت ها در شرایطی مثل ایران وجود دارد .ولی راه چاره تقدیس شهید و الگوی شهادت و شهید سازی نیست. اگر قبل از اسلام هم این وجود داشته و عاشورا هم تعبیری از سیاوشان ایرانی است بازهم تغییری در اصل و محتوای مساله امروز ما نمیدهد. آیا روشنفکر امروزی میخواهد جامعه را در جهت عقلانیت سوق و رشد دهد و یا اسطوره های پنهان در روح و روان ملی بال و پر دهد
- فکر کنم درست حدس زده بودم، بحث واژه ها نیست، تو با الگوی شهادت مخالفت داری. و اما خردگرایی نیز آن نیست که تصور کنیم هستی های بسیار پیچیده ای مانند جامعه، یا تحولات سیاسی، یا ... مطابق خواست ما عمل کند و پیش برود.
بهتر است باور کنیم پدیده ای به نام جامعه امروزینی که با آن مصادفیم، چیزی به نام مذهب دارد که به خواست روشنفکران سکولار کنار گذاشته نمی شود و پر از اسطوره های شگفت انگیز است که در تار و پود تغییر و تحولات آن به درستی عمل می کنند.
حدود ده سال قبل یکی از دوستان سابقم را بعد از سال های طولانی دیدم که در یکی از کشورهای اروپایی دکترای علوم سیاسی می گرفت و روش تحقیق اش هم همین علوم پیچیدگی بود. تز این دوست گرامی که قبلا چپ بود و بعدا به گرایش های اتفاقا راست متمایل شده بود، تحقیق پیرامون فلفسه سیاسی و مواضع آقای منتظری بود.
مدتی با او گپ زدم. برایم عجیب بود که برای چی روی منتظری زوم کرده باشند.
و او متذکر شد، که این اندیشه ها در تحولات سیاسی آتی جامعه باززایی می شوند چون در کنه فرهنگ و فرایندهای متاثر از آن در جامعه عمل کرده و می کنند. من راستش خیلی توجه نکردم. در تحولات اخیر دوباره به یاد تز او افتادم و نگاهی که به ماجرا داشت. اساتید او غربی بودند، سکولار بودند، و خردگرای ناب، اما حتما نگاه دیگری به ماجرا داشته اند
تحول سیاسی هیچگاه نمی تواند یک پروژه باشد، دیدگاه پروژه ای و شکست تاریخی آن در نگاه به جامعه خود بحث دیگری را می طلبد که فضای مناسب تری را می طلبد
- نوشته ای که" شما نگاه دیگری به مبارزه داری"و این کاملا درست است. همانطور که گفتم به نظر من فعالیت سیاسی و یا مبارزه از نظر منطق و ماهیت فعالیت تفاوتی با فعالیت در یک پروژه فنی یا اقتصادی ندارد. عمل سیاسی اگر در سطحی آگاهانه صورت بگیرد یک پروژه است و اگر بصورت ناخودآگاه صورت به گیرد یک فعالیت انفعالی و خودبخودی است که فاقد عنصر اراده ، برنامه ریزی و... See More هدف گذاری است وبیشتر جنبه هیجانی دارد و دارای افت و خیزهای فراوان است. گاهی آتشفشان است و گاهی برهوت و زمهریر و نیاز مند قهرمان و شهید. منظور من از این بحث این است که فعالیت سیاسی باید به سمت یک پروژه هدفمند و آگاهانه سوق داده شود

1 comment:

  1. همانطور که صاحب وبلاگ به درستی می گوید بحث بر سر دو نگاه به مبارزه است. من البته حتی از ممد در زمینه مبارزه به مسئله اراطی تر نگاه می کنم بر خلاف ایشان که مبارزه را یک پروژه تعریف می کنند من معتقدم که خود نفس زندگی مبارزه است . وتاریخ در پیچ وخم همین مبارزه یا زندگی ساخته می شود. انقلاب ها ورفرم های بنیادی لحظه های بسیار نادری از زندگی هستند که مبارزه ای است برای تغییر دائم رویه ومحتوی زندگی. اما بحث اصلی که ممد منکر آن است عنصر آرمان گرایی است. من با این که باید به مرور حداقل در فرهنگ چپ واژه شهید جایگزین مناسبی پیدا کند موافقم ، اما جایگزین کلمه دیگر برای این عنصر از زندگی انسان ها حتما به معنای نفی آرمان گرایی نیست. البته بحث آرمان گرایی هم به نوبه خود بحث مبسوطی است که حداقل جای آن در این وجیزه نیست. راستگرایان که صبغه چپ گرایی داشته اند به موازات هم اتفاقا دو "پروزه"را پیش می برند یکی ایدئولوژی زدایی ودیگری آرمان زدایی! بدون این هردو همه چیز برای اجرا مباح می شود.
    تا بعد

    ReplyDelete