باید برای دفاع از صلح و مقابله با جنگی مرگبار به خیابان رفت
احمد سپیداری
همه چیز برای جنگی ارتجاعی و مرگ بار آماده است. هنوز شبح دو جنایتکار بزرگ و بزرگ تر یعنی صدام و بوش بر سر منطقه سنگینی می کند و پروژه ای طولانی و تدارک دیده شده برای جنگ سوم در خلیج فارس به مراحل پایانی اش نزدیک می شود. این روزها آنقدر خبرهای نگران کننده در این زمینه مخابره شده و می شود که حتی اشاره به آن ها در این مقاله ی کوتاه امکان ندارد. وقتی جان بولتن جنون زده که سال هاست با حفظ انواع سمت های سیاسی، مدیریت بازاریابی مجتمع های صنعتی نظامی جهانی شده را نیز یدک می کشد، بی تابی می کند و رسما نگرانی اش را "به از دست رفتن فرصت" جنگ، آن هم درست در آستانه ی سالروز کودتای ضد مردمی ۲٨ مرداد اعلام می کند (سایت رادیو فردا)، باید سخت به خود آمد.
آخرین سخنرانی خامنه ای در ضیافت الله شیطانی اخیرش در روز پنچشنبه، امیدی را باقی نمی گذارد که او حداقل این آخرین خیانت را به مردم زحمتکش ما، منطقه و جهان نکند. البته، خامنه ای رهبر "معظم" این نظام سرکوب، بیهوده تظاهر به دفاع از استقلال و مبارزه با جبهه ی استکبار می کند. این استقلال طلبی و هل من مبارز طلبی های طالبانی و صدام حسینی که امروز او با تاکید بر مشکل آفرینی های صورت گرفته برای نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و عراق، مورد تایید قرار می دهد، بیشتر از آنی رسوا و افشا شده است که کسی را بفریبد. شکایت به سازمان مللی که هیچ چیزش را قبول نداشته اند نیز، خاک پاشیدن در چشم مردمی ست که دیگر به هیچ چیزشان باور ندارند. کیست که نداند، در پیشبرد پروژه ی مرگبار جنگ سوم خلیج فارس او خود نقش آفرینی به سزایی داشته است و همه ی مخالفان این سرنوشت دردناک برای کشور را برای رسیدن به چنین روزی، به عناوین مختلف به زیر مهمیز گرفته، زیر پا له کرده و یا پاکسازی و منفعل کرده است.
این "حبل الله" پوسیده، رهبر خود"فرزانه" خوانده را نجات نخواهد داد. رژیم او نخواهد توانست با بهره برداری از یک وضعیت جنگی پس از بمباران محدود و تنشی کوتاه در منطقه، جنبش سبز پر بار و پردامنه در کشور را در تنگنا قرارداده، زمینگیر کند و در سازشی خفت بار اما پنهان با آمریکا و دیگر متحدانش در پوشش آتش بس، حکومت متکی به باشگاه شکنجه گرانش را نجات دهد. تجربه ی عراق برای کسانی که قادر به درس گرفتن از تاریخ اند، به خوبی گویاست.
اگر چه تکلیف جبهه ی جنگ و این اژدهای مخوف دوسرش روشن است - آن ها همه چیز را قدم به قدم برای وارد شدن به فاجعه آمده می کنند - اما متاسفانه در جبهه ی صلح قضایا به این روشنی نیست و اگرچه تلاش ها افزایش یافته، اما ابهام های زیادی ما را از اقدام و مبارزه ی مشترک باز داشته است.
خیر دانستن تلویحی این جنگ در براندازی رژیم جمهوری اسلامی تحت شعار "فرصت تازه برای نیروهای دمکراتیک"، تردید در ورود به رودررویی های نظامی و آماده بودن دو طرف برای سازش و تسلیم همانند لیبی و سودان بر اساس این کلیشه که "رژیم جمهوری اسلامی بهترین گزینه ی فعلی غرب در منطقه است"، و در نهایت باور به محتوم بودن جنگ و عدم امکان جلوگیری از آن با تکرار این جمله که "جنبش صلح نتوانست جلوی جنگ عراق را هم بگیرد "، دشواری در یک موضعگیری سیاسی که به نفع یکی از دو طرف درگیر و بویژه جمهوری اسلامی نباشد و سایر برداشت های هنوز ناکافی و نارسای قابل طرح و بحث توسط اغلب تحلیلگران، نیروهای سیاسی، و احزاب و سازمان ها، و نبودن دیدی روشن و یا راهبردی مشخص برای روزهای پیش رو و فردای خونین و به آتش کشیده ی کشور، از جمله مصیبت هایی ست که در این زمینه با آن روبرو هستیم.
اگر بخواهم خیلی خلاصه نظری در این زمینه داده باشم و از ورود به بحث طولانی تر در این زمینه پرهیز کنم (در این زمینه مقالات زیادی در طی ماه ها و سال های گذشته نوشته شده است)، باید بگویم که مبارزه برای صلح، با توجه به نوع جنگ های اخیر در دوران جهانی سازی (بین یک ارتجاع جهانی و یک ارتجاع محلی)، برخلاف دوران گذشته و مبارزات رهایی بخش ضد استعماری، مبتنی بر دفاع از یکی در برابر دیگری نیست، بلکه دفاع از مردم کشور و جهان در برابر دو نیروی جنگ طلب و در واقع مجتمع های نظامی پشتیبانی کننده ای هر دوطرف یعنی همان هایی ست که از صنعت مرگبار جنگ سود می برند.
همچنین نگرانی بزرگ دیگری که به چشم می خورد مواضعی ست که از طرف رهبران اصلاح طلب جنبش سبز در این روزها عنوان شده که بوی نوعی جانب داری از رژیم را در برابر یک اقدام خارجی می دهد. باید متوجه بود که اگر از هم اکنون جنبش صلحی فعال توسط نیروهای مترقی براه نیفتد و جهت داده نشود، و فشار و بستر لازم فراهم نگردد، با بالا گرفتن تنش های نظامی و تحت فشار قرار گرفتن فضای سیاسی داخل کشور، این موضعگیری های مبهم می تواند به طرف دفاع از به اصطلاح استقلال سیاسی به لغزد و نتیجه را به هدف توطئه ی استراتژیست های ولایتمدار برای تفرقه اندازی، بی اعتبار کردن و در هم شکستن جنبش سبز نزدیک کند.
همه ی ما می توانیم و باید با صراحت تمام بخواهیم به این رویارویی ها پایان داده شود. باید با روشنی تمام اعلام کنیم ما در هیچکدام این جبهه ها در مقابل دیگری قرار نخواهیم گرفت و اساسا آن را یک سناریو واحد علیه مردم خود و جهان می شناسیم که از دوسو به پیش برده می شود. جنبش سبز باید آماده باشد مردم را علیه جنگ و برای صلح به خیابان ها دعوت کند. جنبش سبز باید بداند اگر از هم اکنون آماده نباشد، در فردای بمباران های مرگبار و تنش های سوزان خلیج فارس به دام دفاع از سرزمین و استقلال دروغینی خواهد افتاد که امروز برایش پهن شده است.
نیروهایی سیاسی اصیل و شرکت کننده در جنبش سبز باید متوجه باشند که امروز هیچ مبارزه ای مهم تر و اساسی تر از مبارزه برای صلح نیست و اگر پیام مهم لحظه را لمس نکرده و مطابق عادت و به نام احتیاط، خیلی دیر به دنبال واقعیت ها بدویم، غافلگیر خواهیم شد.
تردید نباید داشت، مبارزه برای صلحی که دژخیمان ضد آزادی را همزمان به علت در مخاطره قرار دادن کشور چه به صورت تسلیم کشور به نیروهای ارتجاعی جهانی و چه وارد شدن در یک جنگ نابرابر و ضد مردمی و تخریب زیر ساخت های کشور و سپس تسلیم مطلق، زیر ضرب نقد می گیرد، حتی در صورت سازش (احتمال زیادی هم دیگر ندارد) پیروز صحنه ی سیاسی خواهد بود.
به همین دلیل می باید برای صلح و نجات سرنوشت کشور به خیابان رفت و به نیروهای مترقی جهان در مقابل بهره برداری نئوکان ها در چرخش اوضاع جهانی هشدار داد و پشتیبانیشان را در این مصاف بزرگ میان صلح و جنگ جلب نمود. گویا این بار پیشرو بودن در چرخش فضای سیاسی در این زمینه بر دوش تلاش نیرهای مبارز کشور ما گذاشته شده و آغاز دور تازه ای از این مبارزات باید به دست احزاب و سازمان های مترقی ما کلید به خورد. به همین دلیل، سکوت ما در این روزهای حساس، به هیچ روی پذیرفتنی نیست.
احمد سپیداری
همه چیز برای جنگی ارتجاعی و مرگ بار آماده است. هنوز شبح دو جنایتکار بزرگ و بزرگ تر یعنی صدام و بوش بر سر منطقه سنگینی می کند و پروژه ای طولانی و تدارک دیده شده برای جنگ سوم در خلیج فارس به مراحل پایانی اش نزدیک می شود. این روزها آنقدر خبرهای نگران کننده در این زمینه مخابره شده و می شود که حتی اشاره به آن ها در این مقاله ی کوتاه امکان ندارد. وقتی جان بولتن جنون زده که سال هاست با حفظ انواع سمت های سیاسی، مدیریت بازاریابی مجتمع های صنعتی نظامی جهانی شده را نیز یدک می کشد، بی تابی می کند و رسما نگرانی اش را "به از دست رفتن فرصت" جنگ، آن هم درست در آستانه ی سالروز کودتای ضد مردمی ۲٨ مرداد اعلام می کند (سایت رادیو فردا)، باید سخت به خود آمد.
آخرین سخنرانی خامنه ای در ضیافت الله شیطانی اخیرش در روز پنچشنبه، امیدی را باقی نمی گذارد که او حداقل این آخرین خیانت را به مردم زحمتکش ما، منطقه و جهان نکند. البته، خامنه ای رهبر "معظم" این نظام سرکوب، بیهوده تظاهر به دفاع از استقلال و مبارزه با جبهه ی استکبار می کند. این استقلال طلبی و هل من مبارز طلبی های طالبانی و صدام حسینی که امروز او با تاکید بر مشکل آفرینی های صورت گرفته برای نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و عراق، مورد تایید قرار می دهد، بیشتر از آنی رسوا و افشا شده است که کسی را بفریبد. شکایت به سازمان مللی که هیچ چیزش را قبول نداشته اند نیز، خاک پاشیدن در چشم مردمی ست که دیگر به هیچ چیزشان باور ندارند. کیست که نداند، در پیشبرد پروژه ی مرگبار جنگ سوم خلیج فارس او خود نقش آفرینی به سزایی داشته است و همه ی مخالفان این سرنوشت دردناک برای کشور را برای رسیدن به چنین روزی، به عناوین مختلف به زیر مهمیز گرفته، زیر پا له کرده و یا پاکسازی و منفعل کرده است.
این "حبل الله" پوسیده، رهبر خود"فرزانه" خوانده را نجات نخواهد داد. رژیم او نخواهد توانست با بهره برداری از یک وضعیت جنگی پس از بمباران محدود و تنشی کوتاه در منطقه، جنبش سبز پر بار و پردامنه در کشور را در تنگنا قرارداده، زمینگیر کند و در سازشی خفت بار اما پنهان با آمریکا و دیگر متحدانش در پوشش آتش بس، حکومت متکی به باشگاه شکنجه گرانش را نجات دهد. تجربه ی عراق برای کسانی که قادر به درس گرفتن از تاریخ اند، به خوبی گویاست.
اگر چه تکلیف جبهه ی جنگ و این اژدهای مخوف دوسرش روشن است - آن ها همه چیز را قدم به قدم برای وارد شدن به فاجعه آمده می کنند - اما متاسفانه در جبهه ی صلح قضایا به این روشنی نیست و اگرچه تلاش ها افزایش یافته، اما ابهام های زیادی ما را از اقدام و مبارزه ی مشترک باز داشته است.
خیر دانستن تلویحی این جنگ در براندازی رژیم جمهوری اسلامی تحت شعار "فرصت تازه برای نیروهای دمکراتیک"، تردید در ورود به رودررویی های نظامی و آماده بودن دو طرف برای سازش و تسلیم همانند لیبی و سودان بر اساس این کلیشه که "رژیم جمهوری اسلامی بهترین گزینه ی فعلی غرب در منطقه است"، و در نهایت باور به محتوم بودن جنگ و عدم امکان جلوگیری از آن با تکرار این جمله که "جنبش صلح نتوانست جلوی جنگ عراق را هم بگیرد "، دشواری در یک موضعگیری سیاسی که به نفع یکی از دو طرف درگیر و بویژه جمهوری اسلامی نباشد و سایر برداشت های هنوز ناکافی و نارسای قابل طرح و بحث توسط اغلب تحلیلگران، نیروهای سیاسی، و احزاب و سازمان ها، و نبودن دیدی روشن و یا راهبردی مشخص برای روزهای پیش رو و فردای خونین و به آتش کشیده ی کشور، از جمله مصیبت هایی ست که در این زمینه با آن روبرو هستیم.
اگر بخواهم خیلی خلاصه نظری در این زمینه داده باشم و از ورود به بحث طولانی تر در این زمینه پرهیز کنم (در این زمینه مقالات زیادی در طی ماه ها و سال های گذشته نوشته شده است)، باید بگویم که مبارزه برای صلح، با توجه به نوع جنگ های اخیر در دوران جهانی سازی (بین یک ارتجاع جهانی و یک ارتجاع محلی)، برخلاف دوران گذشته و مبارزات رهایی بخش ضد استعماری، مبتنی بر دفاع از یکی در برابر دیگری نیست، بلکه دفاع از مردم کشور و جهان در برابر دو نیروی جنگ طلب و در واقع مجتمع های نظامی پشتیبانی کننده ای هر دوطرف یعنی همان هایی ست که از صنعت مرگبار جنگ سود می برند.
همچنین نگرانی بزرگ دیگری که به چشم می خورد مواضعی ست که از طرف رهبران اصلاح طلب جنبش سبز در این روزها عنوان شده که بوی نوعی جانب داری از رژیم را در برابر یک اقدام خارجی می دهد. باید متوجه بود که اگر از هم اکنون جنبش صلحی فعال توسط نیروهای مترقی براه نیفتد و جهت داده نشود، و فشار و بستر لازم فراهم نگردد، با بالا گرفتن تنش های نظامی و تحت فشار قرار گرفتن فضای سیاسی داخل کشور، این موضعگیری های مبهم می تواند به طرف دفاع از به اصطلاح استقلال سیاسی به لغزد و نتیجه را به هدف توطئه ی استراتژیست های ولایتمدار برای تفرقه اندازی، بی اعتبار کردن و در هم شکستن جنبش سبز نزدیک کند.
همه ی ما می توانیم و باید با صراحت تمام بخواهیم به این رویارویی ها پایان داده شود. باید با روشنی تمام اعلام کنیم ما در هیچکدام این جبهه ها در مقابل دیگری قرار نخواهیم گرفت و اساسا آن را یک سناریو واحد علیه مردم خود و جهان می شناسیم که از دوسو به پیش برده می شود. جنبش سبز باید آماده باشد مردم را علیه جنگ و برای صلح به خیابان ها دعوت کند. جنبش سبز باید بداند اگر از هم اکنون آماده نباشد، در فردای بمباران های مرگبار و تنش های سوزان خلیج فارس به دام دفاع از سرزمین و استقلال دروغینی خواهد افتاد که امروز برایش پهن شده است.
نیروهایی سیاسی اصیل و شرکت کننده در جنبش سبز باید متوجه باشند که امروز هیچ مبارزه ای مهم تر و اساسی تر از مبارزه برای صلح نیست و اگر پیام مهم لحظه را لمس نکرده و مطابق عادت و به نام احتیاط، خیلی دیر به دنبال واقعیت ها بدویم، غافلگیر خواهیم شد.
تردید نباید داشت، مبارزه برای صلحی که دژخیمان ضد آزادی را همزمان به علت در مخاطره قرار دادن کشور چه به صورت تسلیم کشور به نیروهای ارتجاعی جهانی و چه وارد شدن در یک جنگ نابرابر و ضد مردمی و تخریب زیر ساخت های کشور و سپس تسلیم مطلق، زیر ضرب نقد می گیرد، حتی در صورت سازش (احتمال زیادی هم دیگر ندارد) پیروز صحنه ی سیاسی خواهد بود.
به همین دلیل می باید برای صلح و نجات سرنوشت کشور به خیابان رفت و به نیروهای مترقی جهان در مقابل بهره برداری نئوکان ها در چرخش اوضاع جهانی هشدار داد و پشتیبانیشان را در این مصاف بزرگ میان صلح و جنگ جلب نمود. گویا این بار پیشرو بودن در چرخش فضای سیاسی در این زمینه بر دوش تلاش نیرهای مبارز کشور ما گذاشته شده و آغاز دور تازه ای از این مبارزات باید به دست احزاب و سازمان های مترقی ما کلید به خورد. به همین دلیل، سکوت ما در این روزهای حساس، به هیچ روی پذیرفتنی نیست.